حتما ک نباید شعر بلد باشی...
تنها، بودنت کافیست،
همین که مى خندى،
نگاهم مى کنى،
و یا صدایت را
در آغوشم جا مى گذارى،
همین بوى آرام نفس هات
که دورم مى پیچد.
بوسیدن چشمات،
یا خیره شدن به راه رفتنت،
همه اینها یعنى شعر
تو دعوا نمیزنم
داد تو سرت
واسه آشتی میزارم
یه ماچ رو لبت
خوشــــــــــبختی داشتن کســـــی است
که بیشـــتر از خـــودش
تــ ــ ــ ــ ــو را بــخواهد
و
بیشـــتر از تــ ـ ـ ـ ـــو
هیـــــ♥ــــــچ نخواهد
و
تــــــ♥ــــو ...
برایش تـــ ــ ــ ــمام زندگی باشی ...
چه حس خوبیه وقتی
دستاشو قفل میکنه توو دستاتو ، میگه
تا آخرش کنارتم ... نبینم غصه ی چیزی رو بخوری...