دیگربرای عاشقی بهانه ای نمیخواهم!
نه بارانی نه هوای دل انگیزی نه پنجره ی رو به باغی و نه هیچ چیزدیگر
تقدیم به او که خود میداند برای من بهترین بهترینهاست
آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای....
که دیگر حتی نمی توانم مضمون تازه ای پیدا کنم
حالا حق میدهی در شعرهایم
به همین سادگی بگویم
" دوستت دارم "
خدایا...؟
کمی بیا جلوتر...
می خواهم در گوشت چیزی بگویم!
این یک اعتراف است....
من
بی او
دوام نمی آورم
حتی تا صبح فردا...
تو را دوست میدارم ، به اندازه وسعت قلبم ، حس وجودم
تو را دوست میدارم ، تا آنجا که دوست داشتنی است ، عشقی است، تو هستی!
تو را دوست میدارم ، به خاطر خودت ، به خاطر بودنت ، برای زندگی ….
تو را دوست میدارم ، برای در کنار هم بودن ها ، برای خاطراتمان ، برای همه چیز!
تو را دوست میدارم ، به خاطر دلتنگی ها، انتظار ها ، به تو رسیدن
تو برای من یک روز عشقی ، روزی که میفهمم با تمام وجودم تو را دارم
تو را دارم تا همیشه و به خاطر همیشه بودنت است که تو را دوست میدارم
تو را دوست میدارم ، چون بالاتر و پاک تر از هر حسی است ای حس ناتمام من
.....دوستت دارم.....
... زمستان و تابستان ندارد ...
... نباشی ...
... چهار ستون بدنم میلرزد ...
... بدجوری هم میلرزد ...