• عشق یعنی ... نتونی صبر کنی تا کسی شما رو به هم معرفی کنه
• عشق یعنی ... همون سلام اول
• عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.
• عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد
• عشق یعنی ... انفجار احساسات
• عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری
• عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی
• عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه
• عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم
• عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان
• عشق یعنی ... مایه قوت قلب
• عشق یعنی ... شادی و نشاط
• عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیاری
• عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی
• عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری
• عشق یعنی ... وقتی دل پادشاهی می کنه
• عشق یعنی ... وقتی اطمینان پیدا میکنی که اون مرد دلخواهته
•عشق یعنی ... وقتی مردی به دختر دلخواهش برمی خوره
• عشق یعنی ... کم کردن فاصله ها
• عشق یعنی ... کلید یه رابطه محکم
• عشق یعنی ... دو تایی سوار یه ماشین قوی توی پستی و بلندی ها
• عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون
• عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری تا خوابت ببره
• عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره
• عشق یعنی ... از خودت بپرسی چرا دم به ساعت بهت زنگ نمیزنه
• عشق یعنی ... همیشه برای زنگ زدن به هم وقت پیدا کنید
• عشق یعنی ... دلت بخواد هدیه ای به اون بدی که مثل یه گنج نگهش داره
• عشق یعنی ... وقتی با هم مشکل پیدا می کنید به حرفای هم خوب گوش کنید
• عشق یعنی ... همه چیز
• عشق یعنی ... تــــــــ ــــــــــو عشقــ ــــم...
نه باران بند می آمـــــد
گاهی میان مردُم
...
در ازدحام شهر
...
غیر از " تو " هرچه هست فراموش می کُنم
...
فریدون مشیری...
لـَمس کـُـלּ کـَلمـاتـــے را . . . .
کـِہ بــَرایـَت مــے نویسَم
تا بــِخـوانــے و بفـَـهمـــے چقـَدر جـایـَت خالیست
تــا بــِدانـــے نبودَنَـت آزارم مـــے دَهـَد !
لَمس کـُـלּ نوشتـِہ هــایـــے را
کـِہ لـَمس ناشُـدنیست و عــُریاלּ
کــِہ اَز قـَـلبَم بـَر قـَلـَم و کـاغـَـذ مـــے چکـَد !
لـَمس کـُـלּ گونـِـہ هـایـَم را
کہ خیس اشک اَست و پـُـر شیار !
لـَمس کـُלּ لـَحظہ هایـَم را
تـُـویـــے کہ مــے دانــے مـَــלּ چــگونہ
عاشِــقـَـت هـَستــَم
لـَمس کـُלּ ایـלּ با تــُـو نـَبودَלּ هــا را
لـَمس کـُـלּ . . . ! !